صبح بعد از این که بابا بهم گفت نمیاد دنبالم برا تحقیق راجب خریدن لپ تاپ ( به خاطر روانی شدن از دست لپ تاپ فعلی) زدم بیرون. هوا سرد بود اما باران هنوز شروع نشده بود. سنترم محل خوبی بود برا رفتن به مغازه ی مورد نظرم و گشت و گذار بعد از حال پیچوندن همه ی کلاس های روز. البته بعد تر فهمیدم که سنتروم به علت داشتن یک کتاب فروشی زنجیره ای بزرگ هیچوقت جای مناسبی برای یک گشت و گذار معمولی بئون خرج کردن پول برای من نیست. خلاصه بعد از تحقیقات رفتم سوشی خوردم از یکی از بهترین سوشی پلیس هایی که از این که به تازگی فهمیدم دم خونه ی ماس خوشحالم و بعد یک راست رفتم به آن کتابفروشی! همه چیزش حراج بود! از ان کتابفروشی های گران آمریکایی که حراجش هم جراج نیست ولی واقعا حراج بود. البته روی کتاب های به خصوص و بی خریدار تخفیف گذاشته بود و وسایلش شامل تخفیف بیشتری بودند. اصن نفهمیدم کی شب شد ! یه کتاب داستان که به تازگی فیلمش با کارگردانی بازیگر محبوبم در حال ساخت است خریدم که درست است میدانستم ممکن ارزان شود ولی همین تخفیف پنج دلاری اش وسوسه ام کرد. با یک ماگ که روش نوشته بود: shoot the stars
21 lessons for the 21 century . از نویسنده ای که تا به الان او را نمیشناختم. این را میگویم که نشان دهم فقط کتاب و ساب تایتل ها(سرفصل ها)یش جذبم کرد. به محض اتصال به اینترنت اسم نویسنده را سرچ کردم و همان طور که از روی اسم ابری حدس زده بودم، نویسنده و تاریخدان اسراییلی تحصیل کرده در جورسالیم و آکسفورد انگلیس! اما معروف در امریکا و اروپا. کتاب در حئی جذبم میکند که هر بار برای نگاه انداختن برش میدارم قسمتی از ان را میخوانم. اهل کتاب ها میفهمند که مسئله ی کوچکی نیست! اما تصمیم برای انتقادی خواندنش عذابم میدهد! کاش تمام گارد های ذهنم در زمان های معلوم خاموش میشدند!
درباره این سایت